با سلام
- ۰ نظر
- ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۶:۵۲
انا لله و انا الیه راجعون
تسلیت تهران
شاید خودروهای نادر زیادی را بتوان نام برد که دیگر به سختی یافت میشوند
یا امکان خرید آنها وجود نداشته و یا منسوخ شدهاند. اما امروزه خودروهای
اسطورهای زیادی را میتوان نام برد که با وجود کمیاب بودن و مشکل خرید،
لااقل متعلق به عصر حاضر هستند.
میزان تولید برخی از این خودروها مشخص نیست و یا تعداد بسیار انگشتشماری
از آنها ساخته شدهاند. شاید هم دلیل کمیابی آنها و نیافتن در نمایندگیهای
فروش چیز دیگری باشد. در اینجا لیستی از ده خودروی نادر این دوران را
مشاهده خواهید کرد.
عجیبترین و خارقالعادهترین و نادرترین خودروی حال حاضر لامبورگینی همین
مدل وننو است. مخصوصاً نسخه رودستر آن که احتمالاً تنها در سه دستگاه موجود
باشد.
این خودروی دستساز تولید محدود، یک خودروی مسابقهای GT با استاندارد
خیابانی است. قیمت 224 هزار دلاری آن در آمریکا شاید چندان در مقایسه با
رقبا بالا به نظر نرسد. هرچند هنوز تعداد تولیدی این خودرو نیز مشخص نیست.
نیسان جوک به خودی خود یک کراس اوور کوچک بامزه است که در این نسخه، پیشرانه آن با موتور تقویت شده نیسان GT-R تعویض شده است. در نتیجه نخستین کراس اوور سوپر اسپرت جهان متولد شده است. موتور 600 اسبی و وزن پایین، دست به دست هم میدهند تا قدرتمندترین سوپر اسپرتها را به چالش بکشند. با این وجود یافتن این خودرو در نمایندگی های نیسان به این آسانی هم نیست. تنها 20 دستگاه از این خودرو نهایتاً رنگ خیابان را میبینند.
در سال نخست تولید این خودرو، تنها 37 دستگاه از آن تولید میشود. این
تعداد به افتخار کارول شلبی در تولید 37 دستگاه GT350S در سال 1965 تعیین
شده است.
نسخه کوپه سوپراسپرت پاگانی هوایرا تنها در 100 دستگاه تولید خواهد شد که
همگی پیشفروش شدهاند. اما یک فرصت اندک دیگر نیز برای نسخه رودستر با 20
اسب بخار قدرت بیشتر نیز وجود دارد. 100 دستگاه نیز از نسخه رودستر تولید
خواهد شد. البته برای خرید باید واقعاً سر کیسه را شل کرد.
در مقایسه با نسخه GT350R که نسخه نادرتری است، این خودرو با تولید 100
دستگاه در سال، هنوز قابل دستیابی میباشد. با این وجود چون نسخه خیابانی و
استانداردتری نسبت به مدل مسابقهای R به شمار میرود، تقاضای بالاتری نیز
برای آن وجود دارد.
چندی پیش تصاویری از چپ کردن یکی از ب ام و های i8 وارد شده به ایران در شبکه های اجتماعی منتشر شده است؛ اما با یک جستجوی ساده در اینترنت معلوم می شود این تصاویر مربوط به حادثه ای در کشور مکزیک است.
لازم به ذکر است که تمامی ب ام و های i8 وارد شده به ایران سالم و در برخی نمایشگاه های اتومبیل تهران با قیمت یک میلیارد و 600 میلیون تومان در انتظار مشتری هستند.
لامبورگینی اونتادور SV برای اولین بار وارد شهر پراک جمهوری چک شد.
برای اولین بار یک دستگاه لامبورگینی Avantador Super Veloce درخیابان های این کشور اروپایی شرقی مشاهده شد.
رینگ های این خودرو دارای رینگ های چند پره آلیاژی مشکی بوده و در قسمت های مختلفی از بدنه نظیر باله عقب تزئینات قرمز رنگ مشاهده می شود.
بایستی یاد آوری کرد که مشاهده لامبورگینی اونتادور SV به دلیل تولید محدود 600 دستگاهی آن اتفاقی بسیار نادر میباشد. از این تعداد تنها 200 دستگاه برای فروش در اروپا در نظر گرفته شده و به همین دلیل مشاهده آن در کشور متوسطی همچون جمهوری چک اتفاق نادری به شمار میرود.
این خودرو که براساس اونتادور ساخته شده دارای وزن کم تر، قدرت بیشتر و البته قیمت بالاتری است. محصول فوق الذکر به صورت ضمنی جایگزین ابر خودروهای Miura SV، Diablo SV و Muracie Lago میباشد و اگرچه همان موتور v12 پیشین به رویش نصب شده ولی توان آن به 750HP افزایش یافته است.
این خودروی 327190 یورویی قادر است ظرف مدت تنها 2.8 ثانیه سرعتش را از صفربه صد کیلومتر بر ساعت برساند.
واردات ب ام و i8 که گفته میشود یکی از پیشرفترین خودروهای جهان است که تاکنون وارد بازار ایران شده در حالی خبرساز شد که بررسیها نشان میدهد برخلاف اینکه گفته شده بود تنها تعداد محدودی از این خودرو وارد کشور شده اما این روزها در برخی نمایشگاههای پایتخت بین یک تا چهار دستگاه ب ام و i8 به نمایش گذاشته شده است.
این موضوع نشان میدهد که واردات این خودرو محدود نیست و در حالی که پیش از این رئیس کل گمرک گفته بود تنها سه دستگاه از این خودرو که جزو سهمیه ورزشکاران قهرمان بوده، وارد کشور شده، برخی از فروشندگان این خودروها معتقدند چند دستگاه ب ام و i8 با مجوز جانبازی هم وارد کشور شده است.
اما بر اساس تازهترین اطلاعات، این خودروی جنجالی بیشتر از این رقمها در نمایشگاهها عرضه شده و با اینکه زمان اندکی از ورود این خودرو هیبریدی به بازار ایران میگذرد، تاکنون استقبال بسیاری از این محصول تازه وارد ب ام و نشده است و برخی از فعالان بازار معتقدند تاکنون تنها یک دستگاه از این خودرو فروخته شده است.
رکود در بازار خودرو از یک سو و دست نگه داشتن مشتریان برای خرید به دلیل توافق هستهای از سوی دیگر سبب شده برای این خودرو خارجی هم تقاضای بسیاری نباشد؛ اگرچه مشتریانی سراغ این خودرو لوکس میروند که قدرت خرید بالایی در شرایط کنونی اقتصاد دارند.
با این وجود در نمایشگاههای مرکز شهر در کنار خودروهای لوکس کمپانیهای دیگر، این خودرو هیبریدی جنجالی نظر بسیاری از مردم را به خود جلب کرده و حتی یکی از نمایشگاهها، چهار دستگاه از همین خودرو را با رنگهای سفید، مشکی و آبی به نمایش گذاشته شده که افراد بسیاری را به تماشای خود میکشاند.
با این حال این خودروها در بدو ورود به بازار داخلی ایران در سایتهای آنلاین حدود سه میلیارد تومان قیمتگذاری شدند در حالی که همین شایعه بود که طرفداران پر و پا قرص خودروهای لوکس را پراند زیرا این خودرو هماکنون در بازار حداقل یک میلیارد و 700 تا 800 هزار تومان فروش میرود.
به اعتقاد فعالان بازار خودروهای هیبریدی فعلاً قیمتگذاری نشدهاند و این واردکنندهها هستند که قیمت آنها را تعیین میکنند و بیشتر نمایشگاهداران معتقدند اگر واردکنندهای قصد داشته باشد زودتر به سود و سرمایه خود برسد، ممکن است این خودرو را با قیمت پایینتری هم تا حدود یک میلیارد و 500 بفروشد. با این وجود دیگر خبری از قیمت سه میلیارد تومانی این خودرو در بازار نیست.
برخی از کارشناسان فروش خودروهای لوکس بر این باور هستند که این خودروها جدید هستند و گرچه ممکن است با استقبال مشتریان مواجه شوند اما احتمال دارد بنا به دلایلی مانند بافت شهری، نگهداری سخت، عدم وجود پارکینگ مناسب و خدمات پس از فروش با مشکل مواجه شوند. با وجود اینکه پرشیاخودرو نماینده اصلی ب ام و در ایران هم گفته است این خودروها خدمات پس از فروش ندارد و در نظر گرفتن این نکته چرا باید این خودروها منتخب مشتریان بازار باشند؟
بر اساس اظهارات نمایشگاهداران این خودرو بیشتر از 500 تا 600 میلیون تومان ارزش ندارد و بهتر است مشتریان به جای خرید این خودرو با قیمت حدوداً یک میلیارد و 500 میلیون تومان، از خودروهای لوکسی که از برندهای معتبری مانند مازراتی عرضه کردهاند، بهرهمند شوند که البته این پیشنهادی برای طرفداران خودروهای لوکس و خاص است.
اما بازار خودرو همیشه تشنه ورود جدیدترین مدلهای خودرو است و اگر مشتریان متوجه شوند خودرویی با قیمت بیش از ارزش خود عرضه شده دیگر تمایلی به خرید آن نشان نمیدهند. همین وضعیت برای ب ام و i8 صدق میکند. در حال حاضر استقبالی از این خودروهای هیبریدی صورت نگرفته و این مساله میتواند ناشی از وضعیت نامناسب بازار یا قیمت بالای این خودرو باشد.
بیمه خسارت را ۴ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان برآورد کرده که خیلی زیاده. حالا باید منتظر جواب کارشناسی پلیس راهنمایی و رانندگی باشیم. جدا از آن نماینده بیمه و نماینده شرکت لکسس و نماینده شرکت حمل و نقل جاده ای و من باید در جلسه مشترک شرکت کنیم تا جریمه من مشخص شود.
خبر واژگونی تریلری که ۶ تا خوردی صفر و آخرین مدل را در یکی از جاده های پر رفت و آمد مرکز ایران یعنی جاده شهر بابک استان کرمان نقش جاده کرده بود خیلی زود پخش شد.خوشبختانه راننده آسیب جدی ندیده بود اما همه آن ماشین های شاسی بلند و خوش آب و رنگی که روی یدک کش ماشین سنگین لم داده بودند تا به مقصد برسند در یک چشم بر هم زدن به یک مشت آهن پاره تبدیل شدند.
عکس های واژگون شدن لکسس های یک میلیارد تومانی تند و تند در شبکه های اجتاعی دست به دست می چرخید و مرد مضطربی که داخل یکی از عکس ها ایستاده بود با حسرتی عمیق به ماشین های له شده نگاه می کرد که… حالا ۱۰ روز از وقوع این حادثه گذشته. جاده همان دقایق اولیه باز شد و ماشین های خوش آب و رنگ و له و لورده به پارکینک لیس راه منتقل شدند. تریلر واژگون شده که به هم خانواده های آخرین مدلش دهن کجی می کرد با جرثقیل به حالت اول برگشت و همه چیز تمام شد.
حالا که آب ها از آسیاب افتاده است به سراغ مجتبی ضیایی ۳۵ ساله – راننده همان تریلر – که لقب بدشانس ترین راننده ترانزیتی را این روزها در بین همکارهایش به خود اختصاص داده است رفتیم تا ریز و درشت همه اتفاق های آن روز را از زبان خودش برایمان تعریف کند.
هنوز توی شوک ماجرا هستم
اولین سوالی که بین مان رد و بدل می شود این است که شماره اش را از کجا به دست آوردیم. بعد هم که خیالش راحت می شود که خبرنگار هستیم و برای شنیدن اصل ماجرا به سراغ خودش رفته ایم، می گوید اصلا حرف روزنامه ها را قبول ندارم. حادثه ساعت ۱۴ و ۱۸ دقیقه اتفاق افتاد، آن وقت همه جا نوشته اند که بر اثر خواب آلودگی ماشین واژگون شده است. آخر آن وقت روز کدام راننده عاقلی پشت فرمان خوابش می برد. سر صبح که نبود. تازه ناهار خورده بودیم و استراحت کرده بودیم. قرارمان این بود که زودتر خودمان را به استراحتگاه برسانیم که خب یکهو این اتفاق افتاد.
مجتبی ضیایی ۳۵ ساله است و دیپلم دارد. متاهل است و دوتا بچه دارد. حالا ادامه می دهد: خدا به من رحم کرد هر چند که خیلی خسارت به بارم وارد شد اما خدا یک بار دیگر به من ثابت کرد که آقا مجتبی هوایت را دارم. خیالت راحت. دست خدا درد نکند. اگر کمک حالم نبود من هم راحت مثل آب خوردن زیر بار آن همه آهن پاره له می شدم و داخل آن بیابان هیچ کسی هم به دادم نمی رسید.
ماجرا چه بود؟
مجتبی که از بین حرف هایش معلوم است رابطه خوبی با روزنامه ها ندارد و فقط رادیو گوش می دهد، می گوید: ۱۳ سال است راننده ام. ۸ ساله که با ماشین سنگین کار می کنم. ماشین که برای خودم نیست اما راننده خوبی ام که شرکت های حمل و نقل با من قرارداد می بندند و بارهای سنگین و گرانقیمت را به من و همکارانم می سپارند. تازه از یک سرویس سخت برگشته بودم. استراحتم کامل بود. به شرکت که مراجعه کردم گفتند باید بروم بندر لنگه بار دارند.
بارمان ماشین بود. باید ماشین ها را بار می زدیم و طبق نقشه ای که به ما داده بودند، بار را سر زمان مشخص در عراق به صاحب بار که یک بنگاه دار ماشین بود تحویل می دادیم. ۴ تا لکسس و دوتا تویوتا هاویلوس را من بار زدم. همین بار را هم سرویسم داشت. ساز و کارمان اینطوری بود که چون بار شرکتی هستش و اصولا شاگرد همراه ما نیست در نتیجه با فاصله زمانی مشخص که بین یک ساعت تا یک ساعت و نیم است با هم حرکت می کنیم که اگر خدایی نکرده برای یکی مشکلی پیش آمد همدیگر را کاور کنیم و بار را سر وقت تحویل بدهیم.
آقا مجتبی که انگار دارد فیلم تعریف می کند ادامه می دهد: هنوز هم توی شوک ماجرا هستم. همه آن اتفاق ۴ میلیارد و خرده ای در عرض ۱۰ تا ۲۰ ثانیه افتاد. از اینکه زنده ام خیلی خوشحالم اما ۴ میلیارد خسارت پول کمی نیست. من یک راننده ام. هنوز هم به ماجرا که فکر می کنم مغزم سوت می کشد.
مقصر اصلی؛ «موبایل»
راننده بدشانس ماجرا ادامه می دهد: برای ناهار که توقف کردیم من جلوتر بودم. قرار شد هم سرویسم زودتر راه بیفتد، بعد من راه بیفتم. گفتم که برنامه سفرمان با هم یک ساعت اختلاف داشت و پشت هم را داشتیم. وارد استان کرمان نشدیم. از بندر لنگه که راه افتادیم تا محل حادثه ۵۰۰ کیلومتر را رانندگی کرده بودیم. من تنها رانندگی می کنم. شرکت هم دوست ندارد که کمک راننده داشته باشیم. سفرها بلندمدت است. اجازه و وقت استراحت کامل را داریم، خودم هم ترجیح می دهم که شاگرد راننده نداشته باشم.
ماشین های الان دیگر همه امکانات را دارند. آدم حوصله اش سر نمی رود. برای ما که راننده جاده های مواصلاتی هستیم باید حواس مان شش دانگ باشد هم بهتره که تنها باشیم. داشتم می گفتم، ناهار خوردیم بعد هم اول هم سرویسم راه افتاد. طبق ساعت یک ساعت از رفتنش که گذشت من هم راه افتادم. داخل کمربندی شهر بابک بود که موبایلم زنگ خورد. برای یک شرکتی کار کرده بودم ازشان طلب داشتم اما اختلاف حساب داشتیم. جاده خلوت بود. سرعتم هم زیاد نبود. داشتم رانندگی می کردم که پشت گوشی دعوای مان شد. اونقدر عصبانی بودم که یکهو فرمان از دستم در رفت و دنیا جلوی چشم هایم تیره و تار شد.
تا چند ساعت هنگ بودم
ضیایی با تشکر از ماموران پلیس راه کرمان می گوید: اولش که فکر می کردم مرده ام. همه دنیا دور سرم چرخید و بعد هم آوار شد. دیگر چیزی یادم نمی آید. بعد هم فقط صدای یا امام حسین و یا ابوالفضل را می شنیدم. بیهوش شده بودم. به هوش که آمدم تازه متوجه شدم برای خودم اتفاقی نیفتاده بود. همانجا سرپایی مداوا شدم اما ماشین ها همه داغون شده بودند. ۴ تا لکسس صفر تبدیل شده بودندت به آهن پاره. دوتا تویوتا هاویلوکس هم داشتم که اونها هم حسابی خراب شده بودند. از روی تخت آمبولانس که بلند شدم زبانم بند آمده بود. جرأت هم نمی کردم به کسی زنگ بزنم.
چند دقیقه که گذشت به اولین کسی که زنگ زدم و ماجرا را تعریف کردم هم سرویسم بود که خدا پدر و مادرش را بیامرزد، زود برگشت. ماشین ها را از داخل جاده به حاشیه جاده منتقل کردند تا محور بسته نشود. بعد هم دستور دادند که جرثقیل بیاورند و تریلر را به حالت اولش برگردانند. کارشناس اداره راه و پلیس راهنمایی و راننندگی هم خیلی زود آمد. عکس هایی هم که پخش شده توسط مردم گرفته شده. همه حسرت آن عروسک های خوشگل و شاسی بلند را می خوردند که به یک چشم بر هم زدن به آهن پاره تبدیل شدند. من خودم هم که حالم جا آمد و خیالم از زنده ماندن خودم راحت شد، دلم برای آن ماشین های خوشگل که به خاطر اشتباه من نابود شدند خیلی سوخت.
او ادامه می دهد: حادثه خیلی وحشتناک بود. تا دو سه روز هیچی به خانواده ام نگفتم اما بعد هی بیمه و شرکت زنگ زدند و همسرم متوجه ماجرا شد. حالا هم دیگر دوست ندارد که من راننده ترانزیت باشم و اصرار دارد که کارم را عوض کنم.
در انتظار جواب بیمه
ضیایی حالا برگشته به خانه اش، هر چند به خاطر اینکه آخرین سرویسش را نتوانسته به دست مالک برساند حسابی دمق است و می گوید: باید کارم را عوض کنم. برای ما اینجور اتفاق ها تاوانش از دست دادن کارمان است. دیگر خیلی سخت می شود آن اعتماد از دست رفته را برگرداند. من هم اگر جای مدیرعامل های شرکت های حمل و نقل باشم به راننده هایی که تصادف های سنگین دارند بار نمی دهم.
بعد از ۸ سال کار با ماشین سنگین باید با این حرفه که دوستش هم دارم خداحافظی کنم و به فکر یک کار جدید باشم. هر چند همسرم هم دیگر راضی نیست راننده جاده باشم. من دوتا بچه دارم، ترجیحش بر این است که کارم را عوض کنم. خودم هم بعد از آن حادثه دیگر دست و دلم به نشستن پشت فرمان نمی رود دارم دنبال یک کار جدید می گردم. شاید هم دوباره از صفر شروع کردم.
این راننده بدشانس ادامه می دهد: خدا را شکر که همه ماشین ها و ماشین کشنده بیمه بودند. خودم هم بیمه بودم. این جور بارهایی که ارزش شان میلیاردی هست باید حتما بیمه سنگین داشته باشند. همه شرکت ها هم بیه این قبیل بارها را قبول نمی کنند چون هم مسیرها طولانی است هم جاده ها زیاد استاندارد نیست. از طرف دیگر این جاده های جنوبی راهزن و اشرار هم دارند که باید حواست شش دانگ باشد که یک وقت خدایی نکرده گرفتارشان نشوی. برای همین ما فقط روزها حرکت می کنیم.
او ادامه می دهد: خیلی دوست داشتم یکی از آن لکسس های خوشگل برای من باشد. خودم آر دی دارم اما خب آرزو که بر جوانان عیب نیست. می توانم آرزو کنم که ای کاش من هم یک دونه از آن ماشین ها داشتم.
ضیایی می گوید: بیمه خسارت را ۴ میلیارد و ۸۰۰ میلیون تومان برآورد کرده که خیلی زیاده. حالا باید منتظر جواب کارشناسی پلیس راهنمایی و رانندگی باشیم. جدا از آن نماینده بیمه و نماینده شرکت لکسس و نماینده شرکت حمل و نقل جاده ای و من باید در جلسه مشترک شرکت کنیم تا جریمه من مشخص شود
خبر ساخت یک «لامبورگینی» وطنی در مشهد آنقدر جذاب هست که به سراغ سازنده این ماشین برویم و پای حرفهایش بنشینیم.
مجله مهر: ساعت ۶ عصر ماشین را جلوی کارگاه ساده آقای ریحانی پارک میکنم و بلافاصله با او و پسرش مواجه میشوم. پسربچه ۹ سالهای که پدر معتقد است کار اصلی ساخت ماشین را او انجام داده است! سر صحبت را هم اول او باز میکند و از نحوه ساخت ماشین میگوید. «ایلیا» آنقدر جدی و فنی از مراحل ساخت لامبورگینی میگوید تا کمکم باورم بشود که حرفهای پدر تعارف نیست؛ پسر هم به اندازه پدر برای ساخت این ماشین عرق ریخته است!
از کودکی به خودرو علاقه داشتم:
محمدرضا ریحانی ۴۴ ساله است و در رشته مهندسی برق تحصیل کرده. چند سالی میشود که ازدواج کرده و صاحب یک پسر و دو دختر است. وقتی از او می پرسم چه شد که به فکر ساختن لامبورگینی وطنی افتادید، میگوید: «همیشه از کودکی به ساخت خودرو علاقه داشتهام.» آقای ریحانی یک سال و نیم پیش شروع به ساخت لامبورگینیاش کرده و وقتی می گویم چرا لامبورگینی؟ جواب میدهد: «وقتی پروژهای را شروع میکنم و حالا که دارم زحمتش را میکشم، دلم می خواهد بهترین نوعش را انتخاب کنم و به نظرم لامبورگینی بهترین بود و از نظر اقتصادی بدنهاش به شکلی است که اگر بخواهم بازتولیدش هم بکنم برایم سود دارد.» وقتی بدانی لامبورگینی با پلاک موقت برای صاحبش چیزی حدود ۲ میلیارد تومان آب می خورد، جواب آقای ریحانی معنای بهتری پیدا می کند.
هر نوع دستگاهی را میتوانم بسازم:
تقریبا ۲ماهی میشود که کارش تمام شده. قبلترها از این کارها زیاده می کرده است. مدت ۴ سال در کار ساخت دوچرخه بوده و دوچرخههای دندهای و کمکدار تاشو و موتوردار ساخته است: «خیلی دستگاهها را ساختهام. دستگاه تراش، دستگاه کوره رنگ، دستگاه پرس هیدرولیک، ربات ساخت جوشکاری و...همه را خودم می سازم.» بعد هم مدتی در کار ساخت ماشین آلات صنعتی بوده. آقای ریحانی مدعی است هرنوع دستگاهی را می تواند بسازد؛ اما با وجود امکانات بهتر کارهای بزرگتری می تواند انجام بدهد: «درکارگاهی که دارم فضا مناسب نیست باید کارگاه بزرگتری بگیرم و به فکر یک کارگاه بزرگتر هستم.» بعد هم مشغول ساخت ماشینهای صنعتی شده و دست آخر هم علاقه زیاد، او را به سمت ساخت خودرو کشیده است.
لامبورگینی را به خاطر پسرم ساختم:
درست است که او علاقه زیادی به ماشین دارد؛ اما ایده ساخت مدل لامبورگینی را پسرش ایلیا به او داده است. ایلیا علاقه زیادی به لامبورگینی دارد. آقای ریحانی میگوید: «بیشتر به خاطر پسرم آن را ساختم.» در آینده هم میخواهد تعدادی از این ماشین تولید کند و بعد به سراغ کارهای جدیدتری برود و از کارهای جدید تر و بهتر، نمونه سازی کند.
کپیسازی یک صنعت است:
آقای ریحانی مشکلی با کپیکاریهایش ندارد و اتفاقا معتقد است کپی سازی یک صنعت است و کسی که کپی سازی میکند، می شود صنعت کار!
او می گوید: «خود ژاپن زمانی موتورهای ایتالیایی و ماشینهای آمریکایی را کپی می کرده و بعد به این حد رسیده یا مثلا همین چین! شما میدانید که چین یکی از بزرگترین کپی کاران است؟ اما به چین هم می گویند کشور صنعتی! درصورتی که کارشان کپی است. البته هر ماشینی باید اول قالب و بدنه اش طراحی و ساخته شود و امکانات خاصی میخواهد؛ اما من روش خاصی را ابداع کرده ام که هر ماشینی را به راحتی میتوان تولید کرد. اما نمیتوانم بگویم! البته شاید جای دیگر کسی این کار را کرده باشد؛ اما من اطلاعی ندارم.» درست است که این ماشین از لحاظ ظاهری خود لامبورگینی است؛ اما از لحاظ فنی با آن تفاوت دارد. لامبورگینی ۱۲ سیلندر است و ۴۰۰ کیلومتر سرعت دارد؛ اما این ماشین ۸ سیلندری است و تنها ۲۰۰ کیلومتر در ساعت سرعت دارد.
فقط با ۱۵۰ میلیون لامبورگینی ساختم:
اگر کسی بخواهد در ایران لامبورگینی وارد کند و بتواند پلاک موقت آن را به پلاک دائمی تبدیل کند، نزدیک ۸ میلیارد تومان هزینهاش میشود؛ اما آقای ریحانی با کمتر از ۱۵۰ میلیون تومان آن را ساخته است: «در ساخت یک هزینه مالی داریم و یک زمانی که برای من یک سال و نیم طول کشید؛ یعنی تمام کارهایم را کنار گذاشتم و به ساخت این ماشین چسبیدم!» آقای ریحانی موفق شده هزینه ساخت را خیلی پایین بیاورد و این را یک موفقیت بزرگ میداند. به نظر او می شود خیلی ارزانتر هم این دست ماشین ها را تولید کرد.
لامبورگینی را از روی چند تا عکس ساختم:
برای ثبت این ماشین به پارک فناوری رفته؛ اما استقبال خاصی از او نکردهاند به خاطر اینکه گفتهاند کارش اختراع محسوب نمیشود و کپی است؛ اما او اعتقاد دارد کپی کاری دوحالت دارد: «زمانی یک ماشین وجود دارد و یک گروه متخصص آن را دقیقا بازسازی میکنند و قطعه به قطعه آن را میسازند؛ اما حالت دیگرش موتور و شاسی ماشین است و بدنه تغییر میکند؛ مثلا موتور این ماشین موتور بیوک است؛ اما من قالب بدنه لامبورگینی را فقط از روی چند تا عکس درست کردهام.»
اجرای طرح اولیه لامبورگینی با گِل!
آقای ریحانی از این ناراحت است که شرکت های خودروسازی استقبال خاصی از کارش نکردهاند. او به کانون مخترعین دانشگاه فردوسی مشهد هم رفته؛ اما برای کارش ارزشی قائل نشدهاند و نظرشان این است که این کار اختراع و فناوری جدیدی به حساب نمیآید؛ گرچه او فکر میکند که سایپا و ایران خودرو هم اینچنین دستگاهی را ندارند که ماکت یک ماشین را بسازند. ماکتی که او اول طرح آن را با گِل زده و بعد هم با گچ و کامپوزیت قالب ریزی کرده است.
هیچ کس از من حمایت نکرد؟! :
آقای ریحانی مسیر سختی را آمده وتوی
کار ناامید هم شده؛ اما وقتی با استقبال بعضی از بازدیدکنندگانش مواجه میشود
و تشویق هایشان را میبیند، دوباره امیدوار میشود و حتی ایده میگیرد تا کار را
به پایان برساند. خودش می گوید :«هرکس به اینجا آمده تعجب میکرده که
چطور در یک کارگاه ساده با امکانات کم توانستهام این کار را به پایان برسانم.»
مثل هر تولیدکنندهای آقای ریحانی هم دلش می خواسته حمایتش کنند تا با کیفیت بهتری
کارش را به انجام میرسانده، خط تولید راه میانداخته و استانداردهای بهتری
را رعایت می کرده و هنوز هم امیدوار است که این کار شدنی بشود. میگوید: «من
انتظار داشتم حداقل یک مدرک افتخاری به من میدادند تا لااقل تشویقی برای دیگران
باشد و ایدهای باشد برای کسانی که می خواهند وارد این فضا بشوند و
جنبه مثبتی برایشان داشته باشد.» با همه این گلایهها، آقای
ریحانی از کسانی که او را حمایت کردهاند، تشکر میکند و در جای جای
مصاحبه از من میخواهد که از اسپانسر او هم یادی بکنم!
نمایشگاه بینالمللی خودرو و رونمایی از لامبورگینی ایرانی:
آقای ریحانی هنوز هم پرانرژی و
فعال است و یک لحظه هم در کارگاهش نمینشیند. پسرش ایلیا هم با اینکه دانش
آموز دبستانی است؛ اما اطلاعات خیلی خوبی در حوزه فنی دارد و همراه پدر در
گارگاه مشغول است. حالا نمایشگاه بین اللملی مشهد در بخش خودرو یک غرفه
رایگان در اختیارش قرار داده تا با افتتاح آن، ماشین را به نمایش
عمومی بگذارند. این نمایشگاه ۵۰
روز دیگر در مشهد آغاز به کار خواهد کرد.
محمد رضا ریحانی قصد دارد ۱۶
شهریور سفری را از مشهد به بندرعباس آغاز کند. او می خواهد ۳۰ شهریور روز جهانی
صلح، لامبورگینی پرشین گلفش را که نشاندهنده توانمندی ایرانی است به خلیج
همیشگی فارس برساند و وقتی میپرسم چرا اسم ماشین را لامبورگینی
پرشین گلف گذاشته اید؟ با لبخندی از سر شوق میگوید: «عرق ملی!»
خودروی لامبورگینی آونتادور به تعداد ۶۰۰ عدد در کل دنیا ساخته شده و نمونه ساخته شده توسط آقای ریحانی در حال حاضر به عنوان نمونه با موتور ۸ سیلندر ۲۲۰ اسب بخار با طراحی گیر بکس خود سازنده قابلیت حرکت و مانورهای اساسی رانندگی را دارد و بر اساس اطلاعات ارایه شده قابلیت نسب دو موتور ۸ سیلندر بر روی این خودرو وجود دارد.
گفتنی است این خودرو که (lamborghini persian gulf) نام گذاری شده است قرار است به صورت نمایشی با همکاری شرکت ایرانی دادمهر به عنوان سفیر صلح ایران از شمال کشور تا خلیج فارس با شعار صلح جهانی مسیر مختلفی را از شهر های مختلف کشور طی نماید.